یک ربع،در یک ربع از زمان چقدر می شود حرف زد؟!
چند تصویر تکان دهنده می توان ساخت؟
چطور می شود فضاسازی ای ملموس اما نامتعارف کرد؟!
پاییز عارف،ترسناکست،غم انگیز نیست،تراژدی ی مطلقست همزمان درباره ی ناتوانی و تواناییست،ناتوانی های فیزیکی و مالی،توانایی های عجیب تخیل و ذهن،لحن راوی گونه و روایت کاملا تدوین شده است.
حال و هوای مجموعه را سینمایی کرده،اما با کادرهایی منعطف و سیال گذشته و حال بهم پیوند می خورند و درهم فرو می ریزند و یک توده ی زرد و نارنجی را می سازند.توده ای شعله ور،که زیر مغز را روشن می کند.
مخدر حقیقی،برای راوی ی قصه،رویاها و کابوس هایش هستند.رویاهایی که مثل نور دم صبح از لای پنجره ها می آیند و می روند و کابوس هایی که مثل انگل از خاطره ها خوراک می گیرند
ناگهان همه چیز دفرم می شود.
عشقی کاملا بی معنا به زندگی و مرگی کاملا بی عشق به معنا.
راوی،رهبر گروه موسیقی ی زندگیش نیست،همه چیز را از بیرون می بیند
او تنها یک سازست میان باقی ی سازهاست
نه تنها بیشترنیست که حتی کمترست
نه تنها بلندتر و رساتر نیست که حتی ساکن و ساکت
درگیر خودخوری و سرکوبست مشکلات روانی،کم کم و آهسته آهسته جزامی می شود که حسهای عمیقش را می بلعد و به طرزی غریب و وارونه چیزی جز پوست را سالم باقی نمی گذارد نهایتا تمامش را متلاشی می کن راوی هم تماشاگری منفعل می ماند، تماشاگر این ویرانی روی ویلچر،معتاد خیره به افقی زرد و روزمره…
نویسنده: شهروز مرکباتی لنگرودی
فوق العاده …
عارف فوق العادس باید از هر البومش فیلم سینمایی بسازن !
خیلی البوم خوبی بود
هر فصل بهتر از قبل